خلافت ابوبکرتقریبا بلافاصله پس از وفات پیامبر صلیاللهعلیهوآله که هنوز حضرت دفن و کفن نشده بود، عدهای دست به کار شدند و در سقیفه بنی ساعده گرد هم آمدند تا به اصطلاح برای رسول خدا (ص) خلیفه و جانشین تعیین کنند. و بالاخره در این گیرودار ابوبکر با کمک و یاری عمر بن خطاب و دیگران به خلافت رسید. فهرست مندرجات۱.۱ - درگذشت پیامبر (ص) ۱.۲ - تکاپوی مهاجر و انصار ۱.۳ - بحث درباره وفات پیامبر (ص) ۱.۴ - جلسه سه نفره ۱.۵ - انتخاب ابوبکر با درگیری بسیار ۱.۶ - بیعت بنی اسلم ۱.۷ - سؤالات بیپاسخ ۱.۸ - طرح برنامهریزی شده ۱.۹ - علل پیروزی ابوبکر ۱.۹.۱ - رقابتهای قبیلهای ۱.۹.۲ - دشمنی اوس و خزرج ۱.۹.۳ - عدم حضور علی (ع) ۲ - آغاز خلافت ۲.۱ - بیعت گرفتن دوباره ۲.۲ - امتناع کنندگان از بیعت ۳ - بیعت گرفتن از مخالفان ۳.۱ - سعد بن عباده ۳.۲ - ابوسفیان ۳.۳ - عباس بن عبدالمطلب ۳.۴ - علی (ع) ۳.۴.۱ - اخبار ۳.۴.۲ - خبر اول الامامة ۳.۴.۳ - خبر دوم الامامة ۳.۴.۴ - تحلیل اخبار ۳.۴.۵ - زمان بیعت ۳.۴.۶ - علت بیعت ۴ - مقالات مرتبط ۵ - فهرست منابع ۶ - پانویس ۷ - منبع ۱ - بیعت سقیفه۱.۱ - درگذشت پیامبر (ص)پیامبر (ص) روز دوشنبه ۱۲ ربیع الاول سال یازدهم و به روایت محدثان شیعه در دوشنبه ۲۸ صفر همان سال درگذشت. خبر درگذشت پیامبر (ص) بسیار زود مدینۀ کوچک آن روز را در نوردید و ظاهراً کسانی که از همان روزهای شدت یافتن بیماری پیامبر و احتمال درگذشت وی در پی این بیماری، نیّاتی برای دستیابی به قدرت در دل داشتند، تقریباً بلافاصله پس از شنیدن این خبر و هنگامی که هنوز علی (ع)، فضل بن عباس و تنی چند سرگرم غسل دادن پیکر پاک رسول خدا بودند، دست به کار شدند. ۱.۲ - تکاپوی مهاجر و انصارسعد بن عباده، پیشوای خزرجیان، با حال بیماری و تب، میان گروهی از انصار (اوس و خزرج) در سقیفۀ بنی ساعده نشسته بود و سخنگویی از سوی او در فضایل انصار و اولویت آنان بر مهاجران در خلافت سخن میگفت. معلوم نمیتوان داشت که انگیزۀ اقدام سعد بن عباده و اجتماع انصار در سقیفه، بدون مقدمه و ناشی از ریاستطلبی آنان بوده، یا بر اثر اطلاعات جسته و گریخته و قراین و اماراتی که دلالت بر برخی پیشبینیها و مقدمهچینیهای سران مهاجران داشته است. آنچه منطقیتر مینماید این است که طرح چنان سخنانی از سوی انصار در آن ساعات، واکنشی در مقابله با اقدامات مهاجران باشد، نه موضعگیری در برابر وصایای پیامبر خدا (مثلاً حدیث دار، منزلت، غدیم خم و...). شاید بتوان مثلاً تخلف برخی از سران مهاجران از جیش اسامه ــ به رغم تأکید بسیار پیامبر و اعزام سریع آن [۱]
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهالله، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۲، شرح نهجالبلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
ــ و جلوگیری از آوردن کاغذ و دوات برای پیامبر دربارۀ محروم گشتن انصار از حقوق اجتماعی خود و روی آوردن سیاهی آشوبها در آیندۀ نزدیک [۳]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۴، بیروت، دار صادر.
[۴]
بخاری، محمد بن اسماعیل، ج۸، ص۸۶ به بعد، صحیح بخاری، قاهره، ۱۳۱۵ق.
[۵]
واقدی، محمد بن عمر، ج۲، ص۱۱۱۳، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
[۶]
ابن ماجه، محمد بن یزید، ج۲، ص۱۳۰۳-۱۳۰۷، سنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۷]
ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۳۰۴-۳۰۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
را از عواملی به شمار آورد که انصار را بر آن داشته تا به گمان خویش برای حفظ موقعیت و منافع خود در سقیفه گرد هم آیند، [۹]
بهبودی، محمدباقر، ج۱، ص۲۳-۲۵، سیرۀ علوی، تهران، ۱۳۶۸ش.
اما با این اقدام نسنجیده، به دست خویش زمینهساز شکلگیری بزرگترین فتنه در سراسر تارخ اسلام شدند (برای مثال به این منابع رجوع کنید [۱۰]
کلینی، محمد بن یعقوب، ج۱، ص۵۸، الروضه من الکافیه، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۹ق/۱۳۴۸ش.
[۱۱]
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ج۱، ص۳۰، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحاللـه بدران، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
) که به شهادت تاریخ، بسیاری از آشوبهایی که پیامبر اکرم از پیش بدانها اشاره فرموده بود، از دل آن زبانه کشید.۱.۳ - بحث درباره وفات پیامبر (ص)روایات در این باب که ابوبکر در این ساعات کجا بوده، مختلف است: برخی از روایات حاکی از آن است که وی در کنار پیامبر حاضر بوده و در روایتی سخن از این است که به دیدار طایفهای از مردم مدینه رفته بوده و به روایتی دیگر ــ اجمالاً ــ در مسجد یا کنار پیامبر حضور نداشته [۱۲]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۶۵، بیروت، دار صادر.
[۱۳]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۶۹، بیروت، دار صادر.
و بنابر قول مشهور در سنح بوده است [۱۵]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۶۵، بیروت، دار صادر.
[۱۶]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۶۹، بیروت، دار صادر.
[۱۸]
بخاری، محمد بن اسماعیل، ج۵، ص۱۴۲-۱۴۳، صحیح بخاری، قاهره، ۱۳۱۵ق.
که سالم بن عبید او را از این خبر آگاه میسازد. بنابر این اخبار، ابوبکر هنگامی به مسجد رسید که عمر در میان مردم ایستاده بود و خشمناک کسانی را که سخن از وفات پیامبر به زبان میآوردند ــ با انتساب آنان به منافقین ــ تهدید به قتل میکرد. در این روایات آمده است که ابوبکر با مشاهدۀ این صحنه بیتوجه به چیزی به خانۀ پیامبر رفت. جامه از چهرۀ پیامبر به سویی زد، میان دو چشم وی ببوسید و پس از بیان چند جمله به مسجد درآمد و بیمحابا به عمر گفت: «آرام باش عمر، خاموش» و سپس با استشهاد به آیهای از قرآن (یا یا هر دو آیه) وفات پیامبر را تأیید کرد. [۲۲]
ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۳۰۵-۳۰۶، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
[۲۴]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۶۵-۲۷۰، بیروت، دار صادر.
پیش از حضور ابوبکر در مسجد و تذکر وی به عمر در باب رحلت پیامبر، عباس، عم پیامبر، نیز عمر را از این سخنان منع کرده بود، ولی عمر به سخن وی وقعی ننهاده بود. [۲۵]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۶۷، بیروت، دار صادر.
[۲۶]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۶۷، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
در تحلیل قضایای مربوط به سقیفه و زمینهسازیهای خلافت ابوبکر، دربارۀ این عمل عمر بحث شده است و گفتهاند که بعید مینماید چنین تصوری واهی در مورد وفات پیامبر به ذهن عمر خطور کرده باشد و او از وجود آیاتی که ابوبکر آنها را تلاوت کرد، بیاطلاع بوده باشد. به احتمال قوی، وی یقین داشته که رسول خدا درگذشته است، ولی از بیم آنکه با کسی جز فرد مورد نظرش بیعت شود، از سر مصلحت، تا فرا رسیدن زمان مناسب و حضور آن فرد، رحلت پیامبر را انکار کرده است. آنچه این نظر را تأیید میکند، این است که بنا بر روایاتی چند (برای مثال به این منبع رجوع کنید [۲۷]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۶۷، بیروت، دار صادر.
) عمر تا حضور یافتن ابوبکر در مسجد دست از این سخنان بر نمیدارد و جز با تذکر وی خاموش نمیشود.۱.۴ - جلسه سه نفرهدربارۀ این مرحله از حوادث مربوط به سقیفه و انتخاب ابوبکر به خلافت، یعنی از لحظۀ حضور ابوبکر در مسجد تا پیوستن وی، عمر و ابوعبیدۀ جراح به جمع انصار در سقیفه، گزارشهای گوناگون در دست است. [۲۸]
ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۳۰۶-۳۰۸، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
[۲۹]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۸۱-۱۸۲، بیروت، دار صادر.
[۳۱]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۵، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
[۳۲]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۱، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
بنا بر برخی از این روایات احتمال داده شده است که ابوبکر، عمر و ابوعبیده پیش از اطلاع از اجتماع انصار در سقیفه و پیوستن بدان جمع در خانۀ ابوعبیده جلسهای مشورتی دربارۀ بحران انتخاب جانشین پیامبر داشتهاند. اخبار مربوط به آنچه در سقیفه رخ نمود و سخنانی که میان مهاجر و انصار بر زبان آمد، مشهور است. ۱.۵ - انتخاب ابوبکر با درگیری بسیارمنابع تصریح دارند بر اینکه انتخاب ابوبکر با گفتوگو و درگیری بسیار همراه بوده است، تا آنجا که حباب بن منذر، از انصار، بر روی مهاجران شمشیر کشید و سعد بن عباده که نزدیک بود در زیر دست و پا لگدمال شود، ریش عمر را گرفته بود و میکشید. [۳۴]
حلبی، علی، ج۳، ص۳۵۹، السیره الحلبیه، بیروت، المکتبه الاسلامیه.
آشوب و درگیری این مجلس را که تا مرز زد و خوردی جدی پیش رفت، خطبۀ عمر، کارگردان اصلی بیعت که در روزگار خلافتش بر منبر مدینه، دربارۀ جریان بیعت بر زبان رانده و ابن عباس، شنوندۀ حاضر در این مجلس، آن را روایت کرده، تأیید میکند. این سند تاریخی را ابن هشام، [۳۵]
ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۳۰۸-۳۱۰، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
طبری، ابن حبان [۳۷]
ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۵۲-۱۵۶، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
و دیگران نقل کردهاند.بنا بر همین خطبه و دیگر منابع، با مداخلۀ ابوبکر و بیرون بردن سعد بن عبادۀ بیمار از صحنه، آرامش را به سقیفه بازگشت. ۱.۶ - بیعت بنی اسلمدر این هنگام قبیلۀ بنی اسلم که وابستۀ مهاجران بودند، وارد مدینه شدند، بدانسان که کوچهها را پر کردند و با ابوبکر بیعت نمودند. [۳۹]
فیاض، علیاکبر، ج۱، ص۱۳۱، تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۳۵ش.
از عمر [۴۰]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۹۰-۵۹۱، انساب الاشراف، ج ۱، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
(از ابوبکر) روایت شده است که بیعت با ابوبکر کاری بیرویّه و شتابزده (فلته) بود که خدا مردم را از شرّ آن نگهداشت [۴۲]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۳، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۴۳]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۴، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۴۵]
نهجالبلاغه، امام علی بن ابی طالب، خطبه ۱۳۶.
و همو میگفت که من تا بنی اسلم نیامده بودند، به پیروزی اطمینان نیافتم. ۱.۷ - سؤالات بیپاسخدربارۀ وقایعی که از لحظۀ رحلت رسول اکرم تا استقرار رسمی خلافت ابوبکر رخ نمود و بیش از دو شبانهروز به درازا نکشید، گزارشهای بسیاری در دست است، ولی از این گزارشها نه ترتیب و توالی دقیق آن وقایع را میتوان به دست آورد و نه پاسح این پرسشها را میتوان در آنها یافت: چرا برای مقابله با انصار فقط این ۳ تن (ابوبکر، عمر و ابوعبیده) عازم سقیفه شدند؟ چرا و چگونه بنی اسلم در این ساعات به مدینه آمدند؟ و چرا به جای شرکت در مراسم دفن و کفن پیامبر (ص)، یا دیدار با دیگر مهاجران، همه یکسره روی به ابوبکر و بیعت با او نهادند؟ در منابع به پاسخهایی برای این پرسشها بر میخوریم که نه تنها قانع کننده نیست که صحّت بیعت ابوبکر را بیشتر مورد تردید قرار میدهد. مثلاً شیخ مفید به روایت از ابومخنف آورده است که بنی اسلم برای تهیّۀ خواربار به مدینه آمده بودند. به آنان گفته شد: اگر به ما یاری دهید که برای جانشین پیامبر خدا بیعت ستانیم، به شما خواربار خواهیم داد. پس بنی اسلم به امید دریافت خواربار به یاری ابوبکر برخاستند، تا آنجا که هر کس را که از بیعت خودداری میکرد با ضرب و زور بدین کار مجبور میساختند. لامنس با استناد بر مطالب تاریخ ابن فرات نوشته است که گروه ۳ نفره (ابوبکر، عمر و ابوعبیده) از همکاری بنی اسلم مطمئن شده بودند. ۱.۸ - طرح برنامهریزی شدهبرخی از محققان شیعه (برای مثال به این منبع رجوع کنید [۴۸]
صدر، محمدباقر، ج۱، ص۷۱-۷۵، فدک در تاریخ، ترجمۀ محمود عابدی، تهران، ۱۳۶۰ش.
) با عنایت به این دلایل و قراین کوشیدهاند تا پاسخی روشنتر برای پرسشهای مذکور بیابند:۱. ترک جیش اسامه و بازگشت به مدینه. [۴۹]
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهالله، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۰، شرح نهجالبلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
۲. نفی و اکار وفات پیامبر توسط عمر. [۵۲]
ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۳۰۵، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
[۵۳]
ابن سعد، ج۲، ص۲۶۶-۲۶۷، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر.
[۵۴]
ابن سعد، ج۲، ص۲۷۰، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر.
۳. جلوگیری از آوردن کاغذ و دوات برای پیامبر. [۵۶]
مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۲۵۷-۱۲۵۹، استانبول، ۱۴۰۱ق.
[۵۷]
بخاری، محمد بن اسماعیل، ج۱، ص۳۷، صحیح بخاری، قاهره، ۱۳۱۵ق.
[۵۸]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۲-۲۴۵، بیروت، دار صادر.
۴. تلاش برای تصدی امامت نماز به جای پیامبر در ایام بیماری آن حضرت. [۵۹]
احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۳۵۶، قاهره، ۱۳۱۳ق.
[۶۰]
طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۱۹۰، جم.
[۶۱]
مفید، محمد بن محمد، الارشاد، قم، مکتبۀ بصیرتی، ص۹۷-۹۹.
۵. سخن علی (ع) به عمر: «شیر خلافت را بدوش که برای تو نیز نصیبی خواهد بود، امروز زمام آن را محکم برای ابوبکر در دست گیر، تا فردا در اختیار تو باشد». [۶۲]
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهالله، ج۶، ص۱۱، شرح نهجالبلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
۶. نامۀ معاویه به محمد بن ابی بکر و اشاره به ساختن ابوبکر و عمر بر ضد علی (ع) و غصب خلافت. [۶۳]
مسعودی، علی بن حسین، ج۳، ص۲۱-۲۲، مروج الذهب، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۳۶۷م.
۷. واگذاری خلافت از طرف ابوبکر به عمر. ۸. سخن عمر پس از مضروب شدن به دست ابولؤلؤ که اگر ابوعبیده زنده بود، او را به جانشینی بر میگزیدم. [۶۴]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۱۳، بیروت، دار صادر.
بنابر این قراین بیعت ابوبکر نه کاری شتابزده و بیاندیشه (فلته) که طرحی برنامهریزی شده، بوده است. [۶۵]
خلیلی، محمدعلی، ج۱، ص۳۷، حواشی و تعلیقات بر علی و فرزندانش.
در برخی از روایات شیعه نیز به این زمینهچینی که ریشه در گذشته (زمان رسول اکرم) داشته، تصریح شده است. لامنس در مقالهای با عنوان «شورای سه نفره» به تفصیل به بیان ائتلاف این ۳ تن از زمانهای بسیار دور پرداخته و در آن بر اساس روایات اهل سنّت آورده است که عمر بعدها در حضور ابن عباس اعتراف کرده که ابوبکر نقشۀ کنار گذاشتن بنی هاشم را طرح کرد، زیرا به عقیدۀ او «نبایست خلافت و نبوّت در یک خاندان باهم جمع شود». بدینسان دو تن از اعضای این شورای ۳ نفره قدرت عالی ادارۀ امور را به ترتیب یکی پس از دیگری بر عهده گرفتند و روایات موجود حاکی از آن است که اگر ابوعبیده در وبای عمواس نمرده بود، بنا بر وصیت عمر، [۶۷]
احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۱۸، قاهره، ۱۳۱۳ق.
[۶۸]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۴۲-۳۴۳، بیروت، دار صادر.
سومین خلیفۀ مسلمانان میبود.۱.۹ - علل پیروزی ابوبکردر تحلیل آنچه در سقیفه رخ نمود و به پیروزی ابوبکر انجامید، سخنان و دلیلهایی مطرح شده است: ۱.۹.۱ - رقابتهای قبیلهایرقابتهای طایفهای موجود میان تیرههای قریش ( مهاجران، به ویژه میان بنی هاشم، بنی امیه و بنی مخزوم)، قبول رهبری مردی چون ابوبکر را که از تیرۀ کماهمیتتر بنی تیم بود، آسان ساخت. زیرا بنی تیم به سبب موقعیت ناچیزی که در میان تیرههای حاکم قریش داشتند، هرگز در جنگ قدرت و معارضات سیاسی که مردمِ درگیر در این رقابتها را به ستوه آورده بود، شرکت نکرده بودند و به همین جهت امکان سازش بر سر انتخاب ابوبکر، با توجه به شخصیت و اعتبار او در میان مردم بیش از هر کس دیگر فراهم بود. ۱.۹.۲ - دشمنی اوس و خزرجدشمنی دیرینه و ریشهدار اوس و خزرج و رقابت و حسادت میان عشیرههای هر یک از این دو قبیله، عاملی نیرومند برای پیروزی ابوبکر در سقیفه بوده است. سخنان حباب بن منذر به بشیر بن سعد، پسرعم سعد بن عباده و نخستین کسی از انصار (خزرج) که پس از عمر و ابوعبیده دست بیعت به ابوبکر داد و نیز سخنان اُسید بن حضیر، از بزرگان اوس، خطاب به اوسیان و بیم دادن آنان از امارت احتمالی خزرجیان [۷۱]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۲۴، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۷۲]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۸، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
[۷۳]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۹، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
صحّت و قوت این نظر را تأیید میکند. [۷۴]
مفید، محمد بن محمد، الارشاد، قم، مکتبۀ بصیرتی، ص۱۰۱.
[۷۵]
بهبودی، محمدباقر، ج۱، ص۱۴-۱۵، سیرۀ علوی، تهران، ۱۳۶۸ش.
[۷۶]
صدر، محمدباقر، ج۱، ص۷۹، فدک در تاریخ، ترجمۀ محمود عابدی، تهران، ۱۳۶۰ش.
۱.۹.۳ - عدم حضور علی (ع)اشتغال حضرت علی (ع)، عباس و دیگر بزرگان بنی هاشم به غسل و کفن پیکر پاک رسول خدا و عدم حضور آنان در صحنۀ انتخاب و بیعت، [۷۷]
مفید، محمد بن محمد، الارشاد، قم، مکتبۀ بصیرتی، ص۱۰۱.
[۷۸]
طبرسی، احمد بن علی، ج۱، ص۹۴، الاحتجاج، به کوشش محمدباقر موسوی خرسان، نجف، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م.
[۷۹]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۲، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
پیروزی ابوبکر را آسانتر ساخت.پاسخ منذر بن ارقم (یکی از انصار) به عبدالرحمن بن عوف که «اگر مردی که نام بردی ــ یعنی علی بن ابی طالب ــ در طلب این امر بود، هیچکس با او مخالفت نمیورزید»، [۸۰]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۲۳، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
مؤیّد این نظر است.شیخ مفید علل این پیروزی را بسیار فشرده در چند جمله چنین خلاصه کرده است: سرگرم بودن علی بن ابی طالب (ع) به کار پیامبر؛ دور بودن بنی هاشم از صحنه، به سبب مصیبتی که بدانان رسیده بود؛ اختلاف انصار؛ کراهیت «طلقا و مؤلفة قلوبهم» از تأخیر کار. [۸۱]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۰۱، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۲ - آغاز خلافت۲.۱ - بیعت گرفتن دوبارهیک روز پس از ماجرای سقیفه، ابوبکر برای بیعت عمومی بر منبر نشست. عمر با خطبهای کوتاه مجلس را گشود و در آغاز سخن، گفتار دیروز خود را که در باب وفات پیامبر بر زبان رانده بود، به نحوی تأویل کرد و سپس از مناقب ابوبکر سخن گفت و مردم را به بیعت با او فرمان داد، پس مردم برپا ساختند و همه بار دیگر پس از بیعت سقیفه، با ابوبکر بیعت کردند. آنگاه ابوبکر به سخن گفتن پرداخت و پس از ستایش خدا گفت: ای مردم، در حالی که بهترین شما نیستم، بر شما ولایت یافتم. در کار خوب مرا یاری دهید و اگر کج شدم، راستم کنید... ناتوان شما پیش من ناتوان است تا انشاءالله حق را بدو رسانم و نیرومند شما نزد من ناتوان است تا انشاءالله حق را از او بستانم. هیچ کس جهاد در راه خدا را فرو نگذارد، چه، هر قومی که جهاد را فرو نهند، خدا آنان را خوار میگرداند... مادام که پیروی خدا و پیامبر او میکنم اطاعتم بر شما ندارم. به نماز برخیزید که خدا شما را رحمت کند. [۸۲]
ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۳۱۱، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
[۸۴]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۹۰-۵۹۱، انساب الاشراف، ج ۱، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۸۵]
ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۵۹-۱۶۱، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
وی در خطبۀ دیگر پس از ستایش خدا گفت: ای مردم، من نیز چون شمایم. شاید آنچه پیامبر خدا میتوانست کرد، از من توقع دارید. خدا محمد (ص) را از جهانیان برگزید و از آفات مصون داشت، اما من تابعم نه مبدع. اگر به راه راست رفتم اطاعتم کنید و اگر خطا کردم، راستم کنید... آگاه باشید که مرا شیطانی است که گاهی مرا فرو میگیرد، هرگاه پیش من آمد، از من بپرهیزید... [۸۶]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۱۲، بیروت، دار صادر.
[۸۷]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۶، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
[۸۹]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۹۰-۵۹۱، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
این خطبهها از دیدگاه دانشمندان و محققان اهل سنت نشانهای از ادب، تواضع و پایبندی ابوبکر به سنتهای نبوی و رهنمودی باارزش در شیوۀ حکومت برای آیندگان به شمار آمده است، [۹۰]
عظم، رفیق بن محمود، ج۱، ص۹۰-۹۱، اشهر مشاهیر الاسلام، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
[۹۱]
دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۳۰، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
ولی علمای شیعه برخی از بخشهای آنها را از مطاعن ابوبکر و دلیلی بر ناشایستگی او در امر خلافت دانسته و در این باب بر مبنای اعتقادات خویش (اصل امامت) به بحث پرداختهاند. [۹۲]
کنتوری، محمدقلی، ج۱، ص۱۹۷-۲۲۴، تشیید المطاعن، لکهنو، ۱۳۹۸ق.
[۹۳]
فیروزآبادی، مرتضی، ج۱، ص۹-۱۱، السبعه من السلف، قم، ۱۳۶۱ش.
۲.۲ - امتناع کنندگان از بیعتبا اینکه خلافت ابوبکر در آن مجلس قطعی شد، ولی گروهی از مهاجران و انصار از بیعت با وی امتناع ورزیدند. نام چند تن از آنان که در منابع آمده، اینهاست: علی (ع)، سعد بن عباده، عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوّام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، براء بن عازب، اُبّی بن کعب، حذیفة بن الیمان، خزیمة بن ثابت، ابوایوب انصاری، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، ابوالهیثم بن التیهان، سعد بن ابی وقاص و ابوسفیان بن حرب. [۹۴]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۲۳-۱۲۶، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۹۵]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۸، انساب الاشراف، ج ۱، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۹۶]
ابن عبدربه، احمد بن محمد، ج۴، ص۲۵۹-۲۶۰، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
[۹۸]
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهالله، ج۲، ص۴۴-۶۱، شرح نهجالبلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
از این میان جز سعد بن عباده که خود مدعی خلافت بود و کسانی چون ابوسفیان و هوادارانش که مقاصد دنیاوی داشتند، [۹۹]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۸، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۰۰]
حسین، طه، ج۱، ص۳۳-۳۴، علی و فرزندانش، ترجمۀ محمدعلی خلیلی، تهران، ۱۳۳۵ش.
گروهی به استناد سابقۀ علی (ع) در اسلام، خدمات درخشان و قرابت و خویشی او با پیامبر ــ یعنی همان ادلهای که در سقیفه برای اولویت ابوبکر در امر خلافت بدانها استناد شده بود و علی (ع) و بنی هاشم نیز صرفاً از باب الزام مخالفان بدان احتجاج میکردند [۱۰۱]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۱-۱۲، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
[۱۰۲]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۲، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۰۳]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۱۰۴]
نهجالبلاغه، امام علی بن ابی طالب، خطبه ۶۷.
[۱۰۵]
آیتی، محمد ابراهیم، ج۱، ص۱۰۸-۱۰۹، حواشی و تعلیقات بر آئینۀ اسلام.
ــ خلافت را حق علی (ع) میدانستند و گروهی دیگر ــ شیعیان علی (ع) ــ مسألۀ جانشینی و رهبری جامعۀ اسلامی را والاترین مقام مذهبی میدانستند و با استناد به آیۀ «اِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نوحاً وَ آلَ اِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ، ذُرّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ…» و اینکه حضرت محمد (ص) و خاندان او از ذریّۀ ابراهیم (ع) اند و دارای همان فضایل و شایستگیها و نیز آیۀ «اِنَّما وَلیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الّذینَ یُقیمونَ الصّلوهَ وَ یُؤتونَ الزّکوهَ وَ هُمْ راکِعونَ» و آیاتی دیگر، [۱۰۹]
طباطبائی، محمدحسین، ج۱، ص۱۱۳، شیعه در اسلام، قم، ۱۳۴۸ش.
[۱۱۰]
ابومجتبی، حواشی و تعلیقات بر النص و الاجتهاد شرفالدین موسوی، ج۱، ص۴۸۸، قم، ۱۴۰۴ق.
همچنین به استناد اخبار متواتری چون، حدیث دار، [۱۱۲]
احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۱۱۱، قاهره، ۱۳۱۳ق.
[۱۱۴]
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهالله، ج۱۳، ص۲۱۲، شرح نهجالبلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
[۱۱۵]
هندی، علی، ج۱۳، ص۱۳۱-۱۳۳، کنزالعمال، به کوشش صفوه سقا، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
حدیث منزلت [۱۱۶]
گنجی، محمد بن یوسف، ج۱، ص۲۸۱، کفایة الطالب، به کوشش محمد هادی امینی، تهران، ۱۳۶۲ش.
[۱۱۷]
هندی، علی، ج۱۳، ص۱۵۰-۱۵۱، کنزالعمال، به کوشش صفوه سقا، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۱۱۸]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۳-۲۴، بیروت، دار صادر.
[۱۲۰]
ترمذی، محمد بن عیسی، ج۶، ص۶۴۰-۶۴۱، جامع الصحیح، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
[۱۲۱]
ابن صباغ، علی بن محمد، ج۱، ص۳۹، الفصول المهمه، نجف، ۱۹۵۰م.
و حدیث غدیر، [۱۲۲]
محب طبری، احمد بن عبداللـه، ج۱، ص۶۷-۶۸، ذخائر العقبی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
قائل به «نص و تعیین» در خلافت بودند. [۱۲۵]
طباطبائی، محمدحسین، ج۱، ص۱۱۳-۱۱۴، شیعه در اسلام، قم، ۱۳۴۸ش.
۳ - بیعت گرفتن از مخالفان۳.۱ - سعد بن عبادهابوبکر پس از خلافت، سعد بن عباده را برای بیعت گرفتن از او خواست تا بیابد و چون انصار و دیگر مردم بیعت کند. سعد پاسخ داد: «به خدا سوگند، بیعت نکنم تا هر چه تیر در تیردان دارم، پرتاب کنم و نیزه و سرنیزهام را با خون شما سرخ گردانم...». عمر معتقد بود که باید به زور از او بیعت گرفت، ولی ابوبکر به نصیحت بشیر بن سعد [۱۲۶]
الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر.
و از بیم قیام خزرج، سعد را به حال خود رها کرد و او نیز هیچگاه در نماز جماعت و اجتماعات حاضر نمیشد و در موسم حج نیز از دیگران کناره میگرفت و چنین بود، تا ابوبکر مرد.وی در خلافت عمر به شام کوچ کرد و در حوران نیمشبی او را کشته یافتند. [۱۲۷]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۰، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
[۱۲۹]
ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۶-۶۱۷، بیروت، دار صادر.
اما بلاذری به روایت از مدائنی، ابومخنف و کلبی آورده است که عمر مردی را به حوران گسیل کرد و بدو فرمان داد که او را تطمیع کن و به بیعت فرا خوان و اگر نپذیرفت، از خدا بر ضد او یاری خواه. آن مرد با سعد دیدار کرد و چون نتوانست از او بیعت بگیرد، با تیری وی را کشت. بلاذری سپس به روایت مشهوری که بر طبق آن «سعد به دست جنیان کشته شده»، اشاره میکند. [۱۳۰]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۹، انساب الاشراف، ج ۱، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۳۱]
ابن عبدربه، احمد بن محمد، ج۴، ص۲۶۰، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
برخی از منابع نام کسی را که از سوی عمر بدین مأموریت گسیل شده است، ذکر کردهاند. [۱۳۳]
عبدالمقصود، عبدالفتاح، ج۱، ص۱۵۳، الامام علی بن ابی طالب، بیروت، مکتبه العرفان.
۳.۲ - ابوسفیاندر این روزها از بخت خوش ابوبکر ــ به تعبیر لامنس ــ ابوسفیان در مدینه نبود، زیرا پیامبر او را برای گردآوری زکات گسیل کرده بود. هنگامی که وی به مدینه بازگشت و از وفات پیامبر و بیعت با ابوبکر آگاه شد، گفت: «هیچ گرهی را نمیشناسم که با خون گشوده نشود» [۱۳۴]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۹، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
(قیاس کنید به سخن واقدی که بلاذری نقل کرده است [۱۳۵]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۹، انساب الاشراف، ج ۱، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
)، اما وی خیلی زود، پس از آنکه دریافت که وسوسههایش در برانگیختن علی (ع) برای مقابله با ابوبکر [۱۳۶]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۹، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۳۷]
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهالله، ج۱، ص۲۲۱، شرح نهجالبلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
و برپا ساختن آشوبی در قلب اسلام، مدینة الرسول، بیاثر است [۱۳۸]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۲۶، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۱۳۹]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۸، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۴۰]
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهالله، ج۱، ص۲۲۱، شرح نهجالبلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
و همچنین در قبال بیعت با خلیفه، خود و خاندانش پاداشی دریافت خواهند داشت، [۱۴۲]
ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهالله، ج۱، ص۲۲۱، شرح نهجالبلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م.
تسلیم شد، خاصه آنکه چند ساعتی پس از بیعت سقیفه، عثمان و کسانی از بنی امیه که با او در مسجد حضور داشتند، بیعت کرده بودند. [۱۴۳]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۰، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
۳.۳ - عباس بن عبدالمطلببه روایت یعقوبی ابوبکر هنگامی که از امتناع عباس بن عبدالمطلب و پسرش، فضل و گروهی دیگر و پیوستن آنان به علی (ع) آگاه شد، برای چارهجویی با عمر، ابوعبیده و مغیرة بن شعبه رأی زد. آنان مصلحت در این دیدند که با عباس دیدار کنند و بهرهای از امارت بدو و فرزندانش وعده دهند و با جلب حمایت او حجتی بر علی (ع) و بنی هاشم برای خویش بیابند. اما عباس پس از شنیدن سخنان ابوبکر و عمر، با اشاره به تناقضگویی ابوبکر، به استناد گفتههای خود او انتخاب و بیعت وی را محکوم کرد و با غاصبانه دانستن امارت او، همۀ اقدامات وی را غیرقانونی خواند. [۱۴۴]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۶، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۱۴۵]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۵، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
البته در تاریخ یعقوبی و الامامه و السیاسه به نفی یا اثبات سخنی از بیعت عباس به میان نیامده است. ۳.۴ - علی (ع)اخبار دربارۀ امتناع علی (ع) از بیعت و چگونگی و زمان بیعت او با ابوبکر مختلف و گاه متناقض است. ۳.۴.۱ - اخباراین اخبار را میتوان به دو دستۀ عمده تقسیم کرد: یک دسته با اندک اختلافاتی در لفظ و محتوا متضمن این مطلب است که علی (ع) ساعاتی پس از بیعت عمومی، به طوع یا اجبار با ابوبکر بیعت کرده است، [۱۴۶]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۵، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۴۷]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۷، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۴۸]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۱، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
حتی در یکی از این روایات که نام سیف نیز در سلسلۀ اسناد آن دیده میشود (برای اطلاع از مردود بودن روایات سیف، به این منبع رجوع کنید [۱۴۹]
عسکری، مرتضی، ج۱، ص۶۹-۸۶، خمسون و مائه الصحابی المختلق، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۱۵۰]
عسکری، مرتضی، ج۲، ص۲۹-۳۴، خمسون و مائه الصحابی المختلق، بیروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
)، چنین آمده است: هنگامی که علی (ع) شنید که ابوبکر برای بیعت نشسته است، از بیم تأخیر در این کار شتابان، بیازار و ردا، با پیراهنی بر تن به مسجد آمد، تا بیعت کند و پس از آنکه در کنار او نشست، کسی را به خانه فرستاد تا جامههایش را به مسجد آورند. [۱۵۱]
طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۷.
دستۀ دیگر روایاتی است متضمن امتناع علی (ع) از بیعت و اعمال فشار و خشونت بر وی، خانواده و یارانش برای اخذ بیعت از او و اشاره با تصریح به خودداری از بیعت تا ۴۰ روز، ۷۵ روز، یا تا وفات حضرت فاطمه (ع) یعنی ۶ ماه بعد. [۱۵۳]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۲۶، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۱۵۴]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۶، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۵۵]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۴، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
[۱۵۷]
مسعودی، علی بن حسین، ج۲، ص۳۰۸، مروج الذهب، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۳۶۷م.
با آنکه عمر بن خطاب در خطبۀ خویش بر منبر مسجد مدینه ضمن گزارش جریان سقیفه میگوید: «علی و زبیر و عدهای دیگر، از ما رو تافته و در خانۀ فاطمه گرد آمده بودند» [۱۵۸]
ابن هشام، السیره النبویه، ج۴، ص۳۰۸-۳۱۰، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
و با این سخن به امتناع علی (ع) و پویستن گروهی به وی اعتراف میکند، اما مورخان اهل سنت، جز تنی چند، تمایلی به ذکر یا تفصیل این مطلب نشان ندادهاند.با این حال، شرح این حادثه جسته و گریخته در منابع گزارش شده است. از آنجا که هر خبر در اینباره جدا و بیارتباط با خبر دیگر ثبت شده است و ترتیب وقایع معین نیست، نمیتوان دانست که درخواست بیعت از علی (ع) و یارانش بلافاصله پس از اجتماع سقیفه و آمدن به مسجد انجام گرفته است، یا پس از بیعت عمومی، یا پس از دفن پیامبر (ص). [۱۶۰]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۲، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۶۱]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۶، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۳.۴.۲ - خبر اول الامامةدر الامامه والسیاسه دو خبر در اینباره روایت شده که از دیگر اخبار جامعتر است: در خبر اول چنین آمده: عمر با گروهی که اسید بن حضیر و سلمة بن اسلم در میان آنان بودند، به در خانۀ علی (ع) رفتند و از او و بنی هاشم خواستند که برای بیعت با ابوبکر راهی مسجد شوند، ولی آنان پذیرفتند و زبیر بن عوام با شمشیر به در آمد. سلمه به فرمان عمر برجست و شمشیرش را گرفت و بر دیوار زد. آنان زبیر را با خود بردند و او بیعت کرد و بنی هاشم نیز بیعت کردند، اما علی (ع) در برابر ابوبکر بایستاد و با استناد بر ادعا و احتجاج ابوبکر بر انصار، خلافت را حق خویش خواند. عمر گفت: دست از تو بر نمیداریم تا بیعت کنی. علی بدو گفت: شیر خلافت را نیک بدوش که ترا نیز نصیبی خواهد بود و امارت را امروز برای او استوار ساز تا فردا آن را به تو سپارد. پس ابوبکر به او گفت: اگر بیعت نمیکنی، ترا بدان مجبور نمیسازم، آنگاه ابوعبیدۀ جراح به علی (ع) توصیه کرد که خلافت را به ابوبکر واگذارد. پس علی (ع) سخنانی در حقانیت خویش و اهل بیت در امر خلافت خطاب به مهاجران بیان کرد و آنان را از پیروی هوای نفس و انحراف از راه خدا برحذر داشت. بشیر بن سعد انصاری خطاب به علی (ع) گفت: اگر انصار پیش از بیعت با ابوبکر این سخنان را از تو شنیده بودند، حتی دو تن دربارۀ تو باهم اختلاف نمیکردند. شبانگاه علی (ع)، فاطمه (ع)، دخت پیامبر خدا (ص) را بر چارپایی نشاند و برای طلب یاری از انصار بدانان مراجعه کرد، ولی آنان میگفتند: ای دخت پیامبر خدا، اگر همسرت پیش از ابوبکر از ما خواسته بود، وی را با او برابر نمیداشتیم.... [۱۶۲]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۱-۱۲، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
۳.۴.۳ - خبر دوم الامامةدر خبر دوم که احتمالاً باید بخشی جا به جا شده از خبر اول باشد، چنین آمده است: ابوبکر دربارۀ گروهی که از بیعت با او خودداری کرده و پیرامون علی (ع) گرد آمده بودند، پرسش کرد و عمر را پیش آنان فرستاد. عمر به در خانۀ علی (ع) آمد و آنان را آواز داد، ولی آنان بیرون نیامدند. پس عمر هیزم خواست (به روایت بلاذری، رجوع کنید که [۱۶۵]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۶، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
عمر با فروزینۀ آتش در دست آمد) و گفت: سوگند به آنکه جان عمر در دست اوست، اگر بیرون نیایید، خانه را با هر که در آن است، به آتش خواهم کشید.بدو گفتند: ای ابوحفص، اگر فاطمه در آنجا باشد، چه؟ گفت: حتی اگر او در آنجا باشد. [۱۶۶]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۶، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
پس همه، جز علی (ع) بیرون آمدند و بیعت کردند.... [۱۶۷]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۲، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
در دنبال این مطالب، جزئیات آنچه روی داده، یعنی پیام علی (ع)، سخنان عتابآلود فاطمه (ع)، گسیل داشتن پی در پی گروهها به تحریک عمر برای اخذ بیعت از علی (ع)، بردن علی (ع) به مسجد، تهدید او به قتل، سخنان تند علی (ع)، آه و نفرین فاطمه (ع) و سرانجام گریستن ابوبکر و درخواست اقالۀ بیعت از سوی او گزارش شده است. [۱۶۸]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۳-۱۴، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۶۹]
ابن عبدربه، احمد بن محمد، ج۴، ص۲۵۹-۲۶۰، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
[۱۷۰]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۲۶، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
۳.۴.۴ - تحلیل اخباردر باب این احادیث نظرات مختلفی اظهار شده است و عموم محققان با فرض صحت این روایات، رفتار ابوبکر و عمر را تقبیح کردهاند، اما لحن کلام آنان در این زمینه متفاوت است. برخی گفتهاند که تأثیر عقاید شیعۀ هاشمی علوی و عباسی در بیشتر روایات الامامه والسیاسه آشکارا به چشم میخورد و به احتمال قوی این روایات نتیجۀ تضاد و رقابتی است که پس از خلفای راشدین میان امویان و هاشمیان پدید آمده است وگرنه فاطمه و علی (ع) با ایمانتر، منزهتر و خردمندتر از آن بودهاند که بر خلاف مصالح مسلمانان به پا خیزند و عمر بزرگتر و خوددارتر از آن است که به سوزاندن خانۀ فاطمه (ع) دست یازد. [۱۷۴]
دروزه، محمد عزه، ج۱، ص۲۱، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه.
برخی از منابع اگر چه بنا بر ملاحظات سیاسی یا اعتقادی از نقل کامل این خبر یا حتی اشاره بدان در جای خود تن زدهاند، ولی آگاهانه یا ناآگاهانه با ذکر سخنان ابوبکر در بستر بیماری، این حادثه را تأیید کردهاند. بنابر این روایات، ابوبکر در آخرین روزهای زندگانی گفته است: آری، از آنچه در دنیا رخ داده، تأسف ندارم، جز اینکه سه کار کردم که کاش نکرده بودم و سه کار نکردم که کاش کرده بودم... کاش خانۀ فاطمه را، اگر هم به قصد جنگ بسته بودند، برنگشوده بودم.... [۱۷۶]
مسعودی، علی بن حسین، ج۲، ص۳۰۸، مروج الذهب، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۳۶۷م.
[۱۷۷]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۳۷، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۱۷۸]
ابن عبدربه، احمد بن محمد، ج۴، ص۲۶۸، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
[۱۷۹]
هندی، علی، ج۵، ص۶۳۱-۶۳۲، کنزالعمال، به کوشش صفوه سقا، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۳.۴.۵ - زمان بیعتبنا بر روایات شیعه و اهل سنت که میتوان بدانها اعتماد کرد، علی (ع) تا ۶ ماه بعد، یعنی تا هنگام وفات فاطمه (ع) از بیعت با ابوبکر خودداری کرد، [۱۸۱]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، ج۲، ص۱۲۶، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۱۸۲]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۱۳-۱۴، انساب الاشراف، ج ۱، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۸۳]
ابن عبدربه، احمد بن محمد، ج۲، ص۲۲، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
[۱۸۴]
ابن عبدربه، احمد بن محمد، ج۴، ص۲۶۰، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
[۱۸۵]
ابن حبان، محمد، ج۲، ص۱۷۰-۱۷۱، الثقات، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
[۱۸۷]
التنبیه و الاشراف، بیروت، دارصعب، ص۲۵۰، مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، بیروت، دارصعب.
حتی در برخی از روایات آمده است که هیچیک از بنی هاشم تا هنگامی که علی (ع) بیعت نکرد، دست بیعت به ابوبکر ندادند. از این پس یا کمی زودتر از این بود که اینان و گروهی از پیروان و هواداران علی (ع) همچون حُذیقة بن الیمان، خزیمة بن ثابت، ابوایوب انصاری،سلمان، ابوذر، خالد بن سعید و... با ابوبکر بیعت کردند. [۱۸۹]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۸، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
اینان هر یک در هنگام بیعت، عقیده یا احساس خویش را نسبت به علی (ع) و خلافت به زبان آوردند. سخن سلمان را که بخشی از آن به فارسی و بخش دیگر آن به عربی است، منابع اهل سنت نیز آوردهاند. وی گفت: کرداذ و ناکرداذ، یعنی کردید و نکردید، اگر با علی بیعت کرده بودند، سراپا بهرهمند میشدند. [۱۹۲]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۹۱، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
در منابع اهل سنت آمده است که علی (ع) در هنگام بیعت با ابوبکر از تأخیری که در این باب کرده بود، عذر خواست و اظهار داشت که نمیخواست پیش از جمعآوری قرآن ــ که پیامبر بدان فرمان داده بود ــ از خانه خارج گردد. [۱۹۴]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۶، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۹۵]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۷، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
[۱۹۶]
الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۶، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.
[۱۹۷]
حسین، طه، ج۱، ص۳۶، علی و فرزندانش، ترجمۀ محمدعلی خلیلی، تهران، ۱۳۳۵ش.
از نظر محققان شیعه آنچه علی (ع) در هنگام بیعت با ابوبکر به زبان آورده است، عذرخواهی نبوده، بلکه بیان واقعیت و اظهار حقانیت خویش بوده است. [۱۹۸]
خلیلی، محمدعلی، ج۱، ص۳۶، حواشی و تعلیقات بر علی و فرزندانش.
سخنان یاران علی (ع)، مثلاً سلمان، ابوذر و دیگران در هنگام بیعت، نیز مؤید این مطلب است. [۱۹۹]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۹۱، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
۳.۴.۶ - علت بیعتاما آنچه علی (ع) را بر بیعت با ابوبکر واداشت ــ بر خلاف آنچه در برخی از روایات آمده است ــ رویگردان شدن مردم از وی پس از وفات فاطمه (ع) نبود، بلکه گسترش سریع ارتداد، طغیان قبایل و ظهور مدعیان پیامبری در جزیرة العرب بود. [۲۰۱]
بلاذری، احمد بن یحیی، ج۱، ص۵۸۷، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م.
برخی از منابع نیز احتمال دادهاند که جو فشار و بیم جان در قبول بیعت بیتأثیر نبوده است، زیرا روایت شده که روزی ابوحنیفه از مؤمن طاق پرسید اگر خلافت حق مشروع علی بود، چرا برای گرفتن حق خویش قیام نکرد؟ وی پاسخ داد: ترسید جنیان او را نیز چون سعد بن عباده بکشند!. [۲۰۳]
طبرسی، احمد بن علی، ج۲، ص۳۸۱، الاحتجاج، به کوشش محمدباقر موسوی خرسان، نجف، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م.
۴ - مقالات مرتبطبرای مطالعه بیشتر به این مقالات رجوع کنید: ابوبکر اقدامات ابوبکر ۵ - فهرست منابع(۳) آیتی، محمد ابراهیم، حواشی و تعلیقات بر آئینۀ اسلام. (۴) ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهاللـه، شرح نهجالبلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸ق/۱۹۵۹م. (۵) ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه، قاهره، ۱۲۸۶ق. (۶) ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ. (۱۷) ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر. (۲۰) ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م. (۲۲) ابن کثیر، البدایه. (۲۳) ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م. (۲۴) ابن هشام، السیره النبویه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م. (۳۲) احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق. (۳۳) الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م. (۳۷) بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، قاهره، ۱۳۱۵ق. (۳۸) بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ۱، به کوشش محمد حمیداللـه، قاهره، ۱۹۵۹م. (۴۰) بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۸۷م. (۴۲) بهبودی، محمدباقر، سیرۀ علوی، تهران، ۱۳۶۸ش. (۴۳) ترمذی، محمد بن عیسی، جامع الصحیح، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م. (۵۰) حسین، طه، علی و فرزندانش، ترجمۀ محمدعلی خلیلی، تهران، ۱۳۳۵ش. (۵۱) حلبی، علی، السیره الحلبیه، بیروت، المکتبه الاسلامیه. (۵۲) خلیلی، محمدعلی، حواشی و تعلیقات بر علی و فرزندانش. (۵۴) دروزه، محمد عزه، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه. (۶۷) شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتحاللـه بدران، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م. (۶۹) طباطبائی، محمدحسین، شیعه در اسلام، قم، ۱۳۴۸ش. (۷۱) طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، به کوشش محمدباقر موسوی خرسان، نجف، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م. (۷۳) طبری، تاریخ طبری. (۷۹) عسکری، مرتضی، خمسون و مائه الصحابی المختلق، ج ۱، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م. (۸۰) عسکری، مرتضی، خمسون و مائه الصحابی المختلق، ج ۲، بیروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م. (۸۱) عظم، رفیق بن محمود، اشهر مشاهیر الاسلام، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م. (۸۲) فیاض، علیاکبر، تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۳۵ش. (۸۵) کازرونی، محمد ابن مسعود، نهایه المسؤول، ترجمۀ عبدالسلام بن علی ابرقوهی، به کوشش جعفر یاحقی، تهران، ۱۳۶۶ش. (۸۶) کلینی، محمد بن یعقوب، الروضه من الکافیه، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۹ق/۱۳۴۸ش. (۸۷) کنتوری، محمدقلی، تشیید المطاعن، لکهنو، ۱۳۹۸ق. (۹۱) محب طبری، احمد بن عبداللـه، ذخائر العقبی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م. (۹۴) مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، بیروت، دارصعب. (۹۵) مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۳۶۷م. (۹۶) مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، استانبول، ۱۴۰۱ق. (۹۷) مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، ۱۳۵۷ش. (۹۸) مفید، محمد بن محمد، الارشاد، قم، مکتبۀ بصیرتی. (۹۹) مفید، محمد بن محمد، الجمل، قم، مکتبه الداوری. (۱۱۰) نهجالبلاغه، امام علی بن ابی طالب. (۱۱۲) واقدی، محمد بن عمر، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م. (۱۱۳) هندی، علی، کنزالعمال، به کوشش صفوه سقا، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م. (۱۱۶) یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م. ۶ - پانویس
۷ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوبکر»، ج۵، ص۱۹۷۷. |